خانه / دسته بندی نشده / شرح نامه‌ای به: «علاقمندان فلسفه و کلام»

شرح نامه‌ای به: «علاقمندان فلسفه و کلام»

نامه‌ای به:

 

«علاقمندان فلسفه و کلام»

 

 

1- مشکل تناقض در «فلسفه ارسطوئی و افلاطونی» …………………………………  2

2- راه حل «متکلمین شیعه» ……………………………………………………….  5

3- احادیث ائمه معصومین^ ……………………………………………………….  7

 

 

 

 

 

 

از سید محمدرضا علوی سرشکی

(عضو مجمع عمومی «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم»)

بسمه تعالی

1- پس از تقدیم سلام: از آنجا که «فلسفه قدیم ارسطوئی و افلاطونی»، درون‌اش، «تناقض» است در حالیکه «اثبات خدا»، زیربناء «اسلام» است، لازم است به «فلسفه و کلامی»، بدون «تناقض»، روی آوریم تا پاسخ‌گوی شبهات غرب و ملحدین باشیم:

مسئله «ربط حادث به قدیم» و «واحد به کثیر» در فلسفۀ ارسطوئی(در اثبات خدا)، مشکلی است که تاکنون پاسخ صحیحی از طرف «طرفداران فلسفه ارسطوئی»، به آن، داده نشده است.

«مرحوم آیةا… مصباح یزدی» – تعلیقه بر نهایة الحکمة – شماره 464:

… – فیثور السؤال عن کیفیّة حصول «الکثرة العَرْضیة» وعن امکان «صدور جرم الفلک ونفسه»، عن کل من العقول التسعة… وقد احتالوا للاجابة علیه بأن العقل الأول، «علمه بالواجب تعالی»، علة لصدور العقل الثاني و«علمه بوجوده الواجب بالغیر»، علة لصدور نفس الفلک الأقصی و«علمه بإمکان وجوده»، علة لصدور جرم تلك الفلك… – والّذي دعاهم الی هذه التکلّفات هو ما تسلّموه کاصل موضوع من «الافلاک التسعة ذوی النفوس» فالتزموا بوجود «عقولٍ تسعةٍ»، لصدورها وبوجود «عقلٍ عاشرٍ» لصدور عالم العناصر (الذی هو فی جوف تلک الافلاک). وقد اتّضح بفضل تقدم العلوم الطبیعیّة بطلان ذلک الاصل وفساده من اصله، فَانْهار البناءُ بعد انهدام الاساس علی عروشه، فضلاً عن نقوشه. مضافاً الی ما کان یتوجّه الیهم من «أَسئلة لم تکن تجد أَجوبةً صحیحةً عندهم».

مثلاً هل «تلك الجهات الثلاثة»، کثرةٌ حقیقیة أو اعتباریة، فان اُختیر الشقُ الأول، لزم «صدور الکثیر عن الواحد» (في المرتبة الأولی وان اختیر الشق الثاني لزم ذلک في المرتبة الثانیة).

ترجمه: اینها (=ارسطوئیان) فکر می‌کردند که جهان هستی، تنها دارای «نه فلک است که با جان و عقلی که دارند، کرات آسمانی را نظم می‌دهند» و «عقل دهمی که جهان مادی را، ایجاد و نظم می‌دهد…». در حالیکه (ارسطوئیان) از پاسخ صحیح به اشکالات چنین «تفکر غلطی»، عاجزند. مثل اینکه می‌گویند صادر اول سه چیز مباین آفرید. (که با قانون «الواحد» و سنخیّت‌شان در تناقض است)… در حالیکه «علوم پیشرفته جدید»، اعتقاد به «افلاک نه‌گانه» را باطل کرده است.

این عبارت مرحوم «آیةا… مصباح یزدی»، در حقیقت، نوعی اذعان به این است که «فلسفۀ ارسطوئی و صدرائی»، (با داشتن چنین تفکر غلطی) در اشکالات بر «ادلّه اثبات خدا»، پاسخگو نیستند، من‌جمله:

اینکه بنابر لزوم همزمانی هر «علت تامه‌ای» با «معلول‌اش» (و لزوم هم‌سنخی آنها)، و نیز «قاعده الواحد»، در نتیجه خدای «واحد قدیم لا یتغیّر»، هیچ «ربطی علّی» مستقیم و بی‌واسطه با این موجودات «متعدد و متغیر و حوادث زمانی»، ندارد در حالیکه؛

در قرآن کریم هم آمده است که «خداوند» مستقیماً با حضرت «موسی»، سخن گفت. اگر «فعل بی‌واسطۀ خدا»، تنها «صادر اول» است، پس چه کسی با موسی، سخن گفت؟ از جمله، خدا، به موسی گفت: {إِنّني أَنَا اللّهُ لا إِلهَ إِلاّ أَنَا فَاعْبُدْني وَ أَقِمِ الصّلاةَ لِذِكْري} بدرستی که من همان الله، خدای یگانه  هستم و مالک جهانیان، پس نماز بخوان بیاد من (طه: 14) و {إِنّي أَنَا اللّهُ رَبّ الْعالَمينَ}(قصص:‌30).

اگر «سنخیّت»، یک ضرورت عقلی لا ینفکّ میان هر «علت تامّه و هر معلول» است، به طوری‌که حتی خلاف آن، در «فاعل مختار» هم، محال است رخ دهد، پس چگونه چوب خشک در دست موسی علیه‌السلام، اژدهای زنده شد؟ همچنین چطور «آتش» (که سنخیّت‌ آن، با سوزاندن بدن انسان است)، سرد و سلام شده و بدن «ابراهیم خلیل» را نسوزاند؟ سورۀ انبیاء – آیۀ 69 {قُلْنا یٰا نٰار کوني بَرْداً وَسَلاماً عَلیٰ إِبْراهیم} در همین راستا، سید الموحدین امیرالمؤمنین علیه‌السلام در دعای صباح، در عدم «سنخیّت» میان «خدا و مخلوق» می‌فرماید: یا مَن دلَّ علی ذاتهِ بذاته و تَنَزَّه عَنْ «مجانسة مخلوقاته». (یعنی منزّه است خداوند از هم‌سنخی با مخلوقات) در قرآن کریم نیز آمده است: {لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیئ}.

– این «مبنای غلط» ارسطوئیان یعنی کلیّت هم‌زمانی هر «علت تامه» با معلول خوداش حتی در «فاعل مختار»، (یعنی در غیر جهان فیزیک)، ریشۀ اشکال بر دلیل اثبات «واجب الوجود» است. بنابراین «مبنای غلط»، این می‌شود که ربط عِلّی «جهان حادث» به «واجب الوجود قدیم»، ممکن نیست.

(«همزمانی» میان هر «علت تامه» و «معلول‌اش» که ارسطو می‌گوید، یعنی اینکه «فعل»، لازمه وجود هر «علت تامه» است حتی در «فاعل مختار» و حتی در «خدا» هم (همچون «حرارت» نسبت به «آتش» می‌شود).

 

2- «متکلمان شیعه»
و حلّ مشکل ربط علّی «واجب الوجود واحد قدیم»، به «مخلوقات حادث»:

– «متکلمان شیعه،«[1]» این مشکل را از طریق عقلیّات «امام صادق علیه‌السلام»، حلّ کرده‌اند و پاسخ داده‌اند». که «همزمانی» و «سنخیّت»، تنها میان علت‌های «غیرفاعل مختار» است.

1- کتاب باب حادیعشر – الفصل الثاني فیما یجب علی عامة المکلفین من معرفة اصول الدین، تألیف علّامه حلّی (متوفای 726) في صفات الثبوتیة (که هشت صفت است) الصفة الأولی: أَنَّه تعالی قادرٌ مختارٌ…

– لانه لو کان موجباً،«[2]» لم یتخلّف أَثَرُه عنه بالضّرورة فیلزم من ذلک، اما قدم العالم او حدوث الله تعالی وهما باطلان.

ترجمه – اولین صفت خدا، این است که خدا، قادر مختار است زیرا …..

اگر خدا، «فاعل مختار» (که فعل، لازمه «اراده اوست») نباشد و فاعل موجب باشد (که فعل، لازمه ذات اوست) در نتیجه می‌بایست «معلول» با «علت تامه»، همیشه همزمان باشد که لازمه این «تفکّر غلط»، درباره «خدا»، این می‌شود که یا باید «عالم خلقت» هم قدیم باشد و یا آنکه «خدا» هم، حادث زمانی باشد در حالیکه هر دو این لوازم درباره «خدا و جهان»، باطل است که «جهان خلقت، قدیم باشد» و یا آنکه «خدا هم حادث باشد» پس «خدا»، فاعل مختار است و «فعل»، لازمۀ ذات‌اش نیست، بلکه لازمۀ اراده‌اش هست «هر وقت بخواهد چیزی ایجاد شود» همان وقت، اراده می‌کند گرچه قبلاً تصمیم‌اش را گرفته باشد و انتخاب‌اش را کرده باشد. (و اگر «خدا» را هم «علّت ناقصه» بدانیم که بدون شرط خارجی، هیچ کاری نمی‌تواند بکند حتی در تولید اولین مخلوق، باز این، مشـکل جدیـدی می‌شـود کـه خـدا، علت تامـه

نباشد زیرا وجود معلول از «علت ناقصه»، محال است).

– چهارمین «صفت ثبوتیه خدا»، «اراده» است یعنی اینکه خدا، مرید است زیرا اینکه، خداوند مخلوق را در زمانی خاص می‌آفریند، نشان می‌دهد که خداوند، «فاعل مختار» است و در آن زمان، اراده کرده آنرا ایجاد کند نه در زمانی دیگر.«[3]»

الصفة الرابعة من کتاب باب حادیعشر – تألیف علامه حلّی:

انه تعالی مرید کاره لان تخصیص الافعال بایجادها فی وقت دون وقت آخر، لابدّ له من مخصّص وهو الإِرادة…..

ترجمه: اگر کسی بگوید که «إراده خداوند» همان، «علم خداوند»، است و یا آنکه «اراده خداوند» همان «علم خداوند به موجود اصلح» است در نتیجه معنی‌اش این می‌شود که آیه {إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ} را چنین معنی کنند که وقتی خداوند به چیزی علم پیدا کند آنرا ایجاد می‌کند.

مثل نظریه «حسن بصری» که اراده را به معنی «علم به مصلحت» یا «علم بوجود اصلح» می‌داند معنی آیه – {إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ} – را اینگونه معنی می‌کنند که وقتی خداوند بداند چیزی صلاح است (یا وجودش، اصلح است) آنرا ایجاد می‌کند یعنی «قبل آن وقت»، «خدا نمی‌دانسته» در نتیجه، علم خدا، مقیّد به زمانی خاص می‌شود یعنی قبل از آن چیز، خدا، نمی‌دانسته آن چیز، وجودش صلاح است یعنی خداوند ذاتاً، جاهل است. و نیز کسانیکه «ارادۀ خداوند» را به «علم» یا «علم به اصلح» تفسیر می‌کنند جملۀ إن‌شاءالله – را چنین تفسیر می‌کنند: «اگر خدا بداند» یا اینکه «اگر خدا بداند چیزی صلاح و اصلح» است آنرا ایجاد می‌کند در حالیکه «علم خدا»، مطلق و کامل و ازلی و ذاتی خداوند است و جهل در ذات خدا، وجود ندارد تا آنکه بتوان، «علم خدا» را با حروف شرطیّه، همراه کرد حروف «اگر، بداند» – و «وقتی بداند» – «زمانی که بداند»…. و ائمه معصومین هم همین اشکال را به مخالفین‌شان همچون «حسن بصری» که اراده را به «علم»، معنی می‌کرد، کرده‌اند.«[4]»

3- احادیث «ائمۀ معصومین^»:

کتاب توحید صدوق و کتاب عیون اخبار الرضا× باسنادهما عن النوفلی قال قدم سلیمان المروزی متکلم خراسان علی المأمون فاکرمه ووصله ثم قال له:

ان «ابن عمی علی بن موسی» قدم، علیّ من الحجاز وهو یُحبّ الکلام واصحابه فلا علیک ان تصیر الینا یوم الترویة، لمناظرته فقال سلیمان یا امیرالمؤمنین انی اکره ان أسأل مثله فی مجلسک من بنی‌هاشم فینتقص عند القوم اذا کلمنی ولا یجوز الاستقصاء علیه.

قال المأمون: انما وجهت الیک لمعرفتی بقوتک ولیس مرادی الّا ان تقطعه عن حجة واحدة فقط.

– فقال سلیمان: حسبک یا امیرالمؤمنین إجمع بینی و بینه وخلّنی والذمّ، فوجه المأمون إلی الرضا فقال: إنه قد قدم علینا رجل من أهل مرو وهو واحد خراسان «من اصحاب الکلام» فإن خفّ علیک ان تنجشم المصیر الینا فعلت… .

قال الرضا: لا بأس، اخبرنی عن معنی هذه (=الارادة)، أمعنی واحد او معانی مختلفة؟

قال سلیمان معنی واحد

قال الرضا: فإن کان معناها، معنی واحد، أکانت «إراده القیام»، إرادة القعود و «إراده الحیوة»، إرادة الموت، اذ کانت إرادته، واحدة لم یتقدم بعضها بعضاً ولم یخالف بعضها بعضاً وکان شیئاً واحداً.

– قال سلیمان: معناها مختلف

قال (الرضا): فاخبرنی عن المرید أهو الإرادة أو غیرها؟

قال سلیمان: بل هو الإرادة.

قال (الرضا): فالمرید عندکم مختلف إذ کان هو الإرادة.

قال (سلیمان): یا سیدی لیس الإرادة المرید.

قال (الرضا): فالإرادة محدثة والّا معه، إفهم و زد في مسئلتک.

قال سلیمان: فإنه اسم من اسمائه.

قال (الرضا): هل سَمّی نفسَه بذلک؟

قال سلیمان: لم یَسمّ نفسَه بذلک.

قال الرضا: فلیس لک ان تُسمّیه بما لم یُسمّ نفسَه.

قال (سلیمان): قد وَصَفَ نفسه بأنه مُرید.

قال الرضا×: لیس صفته نَفْسَه أَنه مُرید، إخباراً عن أَنه إرادة ولا أن الإرادة اسم من اسمائه.

– قال سلیمان: لأن إرادته علمه.

قال الرضا: یا جاهل، فإذا علم الشیئ فقد إرادَه؟

قال سلیمان: اجل.

قال (الرضا×): فإذا لم یُرده لم یعلمه وقد یعلم ما لا یریده ابداً وذلک قوله عزّوجلّ: «ولان شئنا لنذهبنّ بالذي أوحینا الیک» –

فهو یعلم کیف یذهب به ولا یذهب به ابداً…

– قال سلیمان: فإن الإرادةَ القدرةُ

قال الرضا×: هو عزّوجلّ یقدر علی ما لا یریده ابداً….

کتاب اصول کافی – کتاب التوحید – باب الاإرادة أنّها من صفات الفعل:

عن عاصم بن حمید عن ابی عبدالله× قال قلت: لم یزل الله مریداً.

قال (الصادق×) ان المرید لا یکون إلّا لمراد معه لم یزل الله عالماً قادراً ثم أراد.

– عن بکیر بن اعین قال قلت لأبی عبدالله×:

عِلمُ اللهِ ومَشیتُه هما مختلفان أو متفقان؟

فقال (الصادق×): العلم لیس هو المشیّئَة الا تری انک تقول سَأفعل کذا ان‌شاءالله ولا تقول: سافعل کذا إنْ عَلِمَ اللهُ، فقولک إن‌شاءالله، دلیلٌ علی أَنّه لم یشاء فإذا شاءَ کان الذی شاءَ کما شاءَ وعلمُ الله، السابق للمشیئة.

– عن صفوان بن یحیی قال قلت لأبی الحسن×:

أَخبرنی عن الإرادة مِنَ اللهِ ومِنَ الخلقِ؟

قال: الإرادة من الخلق الضّمیر وما یبدو لهم بعد ذلک من الفعل وامّا مِنَ اللهِ تعالی فإِرادتُه إحداثه لا غیر ذلک لأنّه لا یروّی ولا یهِمّ ولا یتفکّر وهذه الصفات منفیة عنه وهی صفات الخلق فإرادة اللهِ، الفعلُ لا غیر ذلک. یقول له کن فیکون بلا لفظ ولا نطق بلسان ولا همّة ولا تفکر ولا کیف لذلک کما انه لا کیف له.

3- متکلمین شیعه (و همه ادیان الهی) «کار بی‌واسطۀ خدا» را، منحصر به خلق «یک موجود خاص»، نمی‌دانند.

باید توجه داشته باشیم که در «فاعل مختار» همچون «انسان»، که نسبت به «مخلوقات ذهنی خویش»، «علت تامّه» است، باز وحدت و ثُبات «نفس واحد»، با تغییر «تصورات کثیره» در هر لحظه، محال نیست؛ ولی فعل خارجی «فاعل مختار»، گرچه لازمۀ «اراده فاعل مختار» است، اما «فعل خارجی»، تنها در صورت وجود «شرائط بیرونی» و «عدم مانع»، محقق می‌شود. اما در ایجاد «تصورات ذهنی»، اراده نفس، «علت تامه» است، اما خداوند، هرچه را صلاح بداند در وقت‌اش، اراده کند ایجاد می‌شود. قرآن کریم می‌فرماید: { إِنّما أَمْرُه إِذا أَرادَ شَيْئًا أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ}. بنا براین، فعل «خدا» هم لازمۀ «ارادۀ خدا در زمان خاص» است، نه لازمۀ «ذات مقدسش» که قدیم است.

4– کتاب کشف المراد فی شرح کتاب «تجرید الاعتقاد» (یعنی کتابی که معیار شناخت «عقائد صحیحه» از «عقائد ناصحیحه» است) – تالیف علّامه حلّی – مقصد سوم در اثبات صانع تعالی – فصل سوم فی افعاله تعالی – مسئله ششم فی «انا فاعلون» – قال (خواجه نصیر طوسی) «انا فاعلون والضرورة قاضیة باستناد افعالنا الینا». قال علّامه حلّی: فان «کل قادر فانه یجب عنه الأثر، عند وجود الداعی» کما فی حق الواجب تعالی، ترجمه: مرحوم «علامه حلی» می‌گوید: اثر یعنی فعل «فاعل مختار»، (لازمه وجود «فاعل مختار» نیست بلکه) لازمۀ اراده «فاعل مختار» است چه در انسان و چه دربارۀ خدا. – در همان کتاب در مقصد اول در فصل سوم در «علت و معلول»، (چاپ جامعه مدرسین، صفحه 172).

اقول «المؤثر، ان کان مختاراً، جاز ان یتکثّر أَثرهُ مع وحدته»

– یعنی «فاعل مختار»، چه انسان یا خدا، می‌تواند اثراش، متعدد و کثیر باشد یعنی دارای معلول‌ها و اراده‌های متعدد و مختلفی باشد دقیقا خلاف گفته ملاصدرا و علامه طباطبائی که می‌گویند: «خدا تنها یک کار ممکن است انجام دهد». مرحوم «علامه حلی» در کتاب باب حادیعشر – در اول فصل دوم – دربارۀ «صفات ثبوتیه خدا» می‌نویسد:

انه تعالی قادر «مختار» لان العٰالَمَ مُحدَثٌ… فیکون المؤثر فیه هو الله تعالی، قادراً مختاراً لانه لو کان موجباً لم یتخلّف أثره عنه بالضرورة، فیلزم من ذلک اما «قدمُ العالم» او «حدوثُ الله» و هما باطلان

– یعنی خدا، «فاعل مختار» است هر وقت اراده کند چیزی را ایجاد می‌شود یعنی «جهان حادث زمانی»، لازمه «اراده خدا» است نه لازمه «وجود خدا». زیرا اگر لازمه «وجود خدا» باشد لازم می‌آید یا جهان، «قدیم» باشد یا خدا، «حادث» زمانی باشد در حالیکه «این دو لازم»، باطل و محال است چون نزد ارسطوئیان، «علت تامّه» حتی در «فاعل مختار» با «معلول‌اش»، همزمان است چون «معلول»، لازمۀ ذات «علت تامه» است. لذا «پیروان ارسطوئی» که منکر صدور «حادث از قدیم» و منکر صدور «کثیر از واحد»اند در اثبات خدای «واحد قدیم» درمانده‌اند.

وقال «علامه حلّی»: بل «المؤثر المختار»، یفعل بواسطة القصد و هو یتوجه إلی شیی معدوم یعنی فعل «فاعل مختار»، همیشه مسبوق به عدم است و قدیم نیست یعنی «جهان»، حادث زمانی است. همه «مخلوقات خدا»، «حادث زمانی» هستند.

نتیجه: این که «جهان حوادث»، لازمۀ «ذات خدا» نیست؛ (حتی اگر ده، صد، یا بی‌نهایت واسطه هم باشد). مَنْ عَرَفَ نَفْسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه.

– علی بن ابی‌طالب علیه‌السلام، درباره خداوند می‌فرماید: «لا من شئٍ کان ولا من شئٍ کَوَّن ما قَدْ کان». خداوند نه از «جنس چیزی» است و نه از «جنس چیزی»، مخلوقات را ساخته است؛ یعنی خدا، نه از سنخ «عقل» است، نه از سنخ «روح» و نه از سنخ «ماده» است. زیرا، «عقل»، یعنی نیروی فهم (برای نفس انسان، یا نفس مَلَک و غیره است)، نه آنکه «عقل»، خالق عقل دیگر، یا خالق روح، یا خالق ماده» باشد.

 

دعاگوی همه عزیزان، الاحقر سید محمدرضا علوی سرشکی

عضو مجمع عمومی «جامعه مدرسین»

 

 

 

www.Alavisereshki.ir

پرمراجعه‌ترین سایت فلسفه

محل چاپ و فروش: خیابان ارم – پاساژ جنب بانک ملی – ساختمان ناشران، عبدالله مرادی

[1]. کتاب «باب حادی‌عشر» تألیف علامه حلّی.

[2]. «مُوجَب»، علّتی است که معلولش، لازمه «ذات علت» است همچون علم برای خدا و یا حرارت برای آتش ولی در «فاعل مختار»، معلول، لازمۀ ارادۀ «فاعل مختار» است که در وقت عمل اراده کرده و آنرا ایجاد می‌کند نه لازمۀ ذات «فاعل» همچون حرارات نسبت به آتش.

[3]. فاضل مقداد متوفای سال 826 در شرح صفت «اراده»، به گفته علّامه حلّی (که علامه در صفت اول ثبوتیه کتاب باب حدیعشر گفته) توجه کافی، نکرده است. علامه حلّی گفته است که اگر «اختیار» را صفت ذاتی خدا، بدانیم لازم می‌آید که «یا جهان، قدیم باشد یا خدا، حادث باشد» یعنی اختیار و اراده، صفت فعل است نه صفت ذات «چه علم باشد یا قدرت باشد» و این خطای «فاضل مقداد»، که خیال کرده «علامه حلی، اراده را به علم به مصلحت، تفسیر می‌کند»، سبب گمراهی شده است. گمراهی سایر شارحان مثل «رضوی قمی» (متوفای 1160)، و علی شیروانی.

(قال فاضل مقداد فی شرح ارادته تعالی:)

اتفق المسلمون علی وصفه بالارادة واختلفوا فی معناها، فقال «ابوالحسین البصری»1 هی عبارةٌ عن «علمه تعالی بما فی الفعل من المصلحة الداعی الی ایجادها» وقال النجار هی… و قال البلخی هی… وقالت الاشاعره والکرامیة هی… فاذن الحق ما قاله ابوالحسین البصری.

1- ظاهراً ابوالحسن البصری، صحیح است – و ابوالحسین، احتمالاً خطای بعضی از نسخه‌ها است –

[4]. کتاب محاضرات فی الالهیات – فصل ششم تألیف آیه… سبحانی حیّاه الله:

1- نقد ما بر این جمله آیةالله سبحانی که می‌نویسد: «الحق ان الارادة من الصفات الذاتیّة».

اشکال: این دیدگاه فوق، با مناظره امام رضا با آن مرد عامی مذهب، در تعارض و تناقض است و بالاخص با قرآن با مکالمه خداوند با حضرت موسی× زیرا لازمه ذاتی بودن «ارادۀ خدا»، این است که یک اراده داشته باشد و آن، ایجاد صادر اول است دیگر خدا ممکن نیست با موسی سخن بگوید.

2- دربارۀ خدا – کلمۀ «اختیاریة الذاتیة»، همان آدرس – مفهومش متناقض است زیرا اختیار در مقابل انگیزه‌های متضاد است اما زنبور عسل که عسل تولید می‌کند در تولید عسل، فاعل مختار نیست همچنانکه عقرب زهر تولید می‌کند در تولید زهر، فاعل مختار نیست چون تنها انگیزۀ حیوانات، پیروی از غریزه است اما انسان وقتی نفع خودخواهانه که غریزی است با عدالت که راهنمائی عقل است در تضاد واقع شود، فاعل مختار است که کدام را انتخاب کند اگر عدالت را انتخاب کند سزاوار مدح است و اگر نفع شخصی ظالمانه را انتخاب کند، مستحق مذمت است پس صفت «اختیار و انتخاب»، در مقابل «فعل غریزی و ذاتی» است و فعلی که لازمه ذات باشد، اختیاری نیست. ادعای مرحوم علامه طباطبائی که سرچشمه اراده در انسان و حیوان یکی دانسته خلاف بدیهی عقل است که انسان فاعل مختار است اما رفتار هر نوع حیوان، لازمه ذات‌اش هست – در نتیجه فاعل مختار نیست.

مرحوم علامۀ طباطبائی مقولۀ کیف نفسانی، در کتاب نهایة:

و امعان النظر في حال سائر الحیوان یعطي إنها کالإنسان في افعالها الإرادیة.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *